با برآمدن قرن بیستم زمان بهرهبرداری زنان هنرمند از ثمره تلاش همتایانشان در قرن نوزدهم فرا رسید. سدهای قانونی و عرفی درهم شکست و زنان سرانجام توانستند به آکادمیهای هنر راه یابند.
نخستین جنبش آوانگارد مدرن -امپرسیونیسم دهه 1870- با تغییرات وسیعی در دنیای هنر پاریس همراه شد. گروههای هنرمندان مستقل پیوسته از هر سو اعلام موجودیت میکردند و نشریات فراوان رخدادهای هنری روز را بازتاب میدادند. بازار هنر متنوع و پیچیده شد و فضاهای نمایشگذاری گسترش چشمگیری یافت. در پرتو این تحولات فرصتی پدید آمد تا نهادهایی چون «اتحادیه زنان نقاش و مجسمهساز» تاسیس شوند و نمایشگاههایی خاص هنر زنان برپا گردند. زنان در این «فضاهای زنانگی» نوپدید به یادگیری، بحث و تبادل آرا پرداختند و سویۀ دیگری از آوانگارد را به آزمون گذاشتند.
در بستر اکسپرسیونیسم آلمان، در کنار کته کُلویتس که در ایران بیشتر شناخته شده، گابریله مونتر از بنیانگذاران گروه سوارکار آبی بود و پائولا مُدرزون بکر سویۀ زنانۀ این جنبش را تجسم بخشید.
همزمان، در شمال اروپا هیلما اف کلینت پیش از کاندینسکی و موندریان انتزاع را به آزمون میگذاشت و در روسیه زنان پیشتازی چون ناتالیا گنچارووا و لیوبوف پوپوا، آرمانهای کانستراکتیویسم را میپروراندند و پیش میبردند.
هانا هُخ در فتومونتاژهای صفشکن خود همزمان وقایع سیاسی و مسایل زنان را طرح میکرد. و در آن سوی اقیانوس در محله هارلم نیویورک زنان سیاهپوست به جنبش «رنسانس هارلم» میپیوستند که فرصتهای تازه را نوید میداد.
در این دوره میکوشیم به جای تمرکز بر محدودیتها و دشواریهای فرا راه زنان، بر انگیزهها، مجاهدتها و موفقیتها تکیه کنیم، و از تجارب و بیان هنری زنانی حکایت کنیم که با همه تعارضها با تکیه بر باور و استعداد خود به رضایت تحقق خلاقیت، موفقیت مادی، شهرت، و آزادی دست یافتند. عطف توجه به تجربه زنان، اهمیت ایدههای رهاییبخش در تکوین آوانگارد را نشان میدهد و علاوه بر تبیین خود موضوع، دریچههایی به وجوهی دیگر از مدرنیسم میگشاید که در روایتهای متداول و مرسوم تاریخ هنر محذوفاند.